رنج «در انتظار گودو» ماندن/اضطراب وجودی با جهان بینی اقوام ایرانی
تاریخ انتشار: ۶ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۹۷۴۸۹۰
به گزارش خبرنگار مهر، فریال آذری کارگردان تئاتر، پژوهشگر و منتقد ادبی و هنری در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است درباره ویژگی های نمایش «در انتظار گودو» به کارگردانی مازیار لرستانی که دور دوم اجراهای خود را در خانه نمایش دا آغاز کرده، توضیحاتی ارائه داده است.
در این یادداشت آمده است:
نمایش «در انتظار گودو» که این روزها به کارگردانی مازیار لرستانی روی صحنه می رود تئاتری است در اصل ابزورد که با مفاهیم پوچی در هم آمیخته شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این نمایش در نگاه اگزیستانس خود به رنج های بشری می پردازد و راهکارهای برون رفت و معنا بخشی به زندگی را اگر چه به نظر می آید با شادمانی اما عمیقا مورد کاوش قرار می دهد. اما به راستی این رنج چیست؟ اگر بپذیریم شاید تنها وجه مشترک همه ما انسانها در طول هستی رنج کشیدن است و خلاف بسیاری از تجارب انسانی افراد فارغ از موقعیت و ثروت و سعادت همه در رنج کشیدن برابرند و بی هیچ تبعیضی هر کداممان رنجی را متحمل می شویم، می توانیم نگاهی متفاوت به معنای عدالت داشته باشیم و مفهوم عدالت را در اثر بکت بهتر درک کنیم.
عصر ماشینیزم آدمی را با بحرانهای جدیدی روبهرو ساخته و ساحتی برای اقلیم آسودگی وجود ندارد و آدمی با تمرکز بر روی احساسات مثبت به دنبال خوشبختی و اجتناب از درد و رنج است. پاسخ اجتنابی ما به رنج، موقعیتی ساتیر را در زندگی فراهم می آورد اما به راستی رنج چیست و درد کدام است؟ در مقوله رنج شاید باید آن را به ۲ دست رنج های ضرور و غیرضرور تقسیم بندی کرد. «رنج» عموما مفهومی برآمده از تمایلات، شرطیسازی، الگوهای تفکر و شیوه رفتاریِ یک فرد است و دیدگاه کلاسیک بر این باور است که «رنج کشیدن» نشانه این است که شما باید زندگی خود را متحول سازید.
در همین راستا، رواندرمانی و اعمال معنوی (در صورت اعتقاد فردی) میتوانند به فرد در راستای ایجاد تغییر و پاسخگویی به تاثیرِ اجتنابناپذیر رنج در زندگی کمک کنند و رنج جدا از ضرور یا غیر ضرور بودن خود در سه گروه رنج جسمانی، روانی و روحی دسته بندی می شود. اما درد کدام است. اگر چه در بسیاری موارد درد و رنج در معنای مترادف هم به کار می روند اما در اصل معنای متفاوتی دارند، چه بسیاری از رنج ها دردی ندارند همانند رنجی که از حس گمگشتگی آدمی متحمل می شود و دردهایی که رنجی با خود ندارند و همواره حس لذت جویی را در آدمی زنده می دارند، نمونه این دردها در بیماران مازوخیسم دیده می شود و همینطور تجربیات ژوئیسانس از همین دست دردها روایت می کند. اما عمیق ترین وجه رنج در شکل اضطراب وجودی یک نارضایتی برآمده از خودآگاهی است که با موجودیت و معنای زندگی ما مرتبط است و اساسا یک تلاش شناختی محسوب می شود که تفکرات احساسات پارادایم های فرهنگی و معنای زندگی ما را شامل می شود و نقش فرهنگ در آن به خوبی مشهود است.
در نمایش «در انتظار گودو»، مازیار لرستانی نمودهای فرهنگی قومی را در نمایش به کار بسته و از اضطراب وجودی با جهان بینی اقوام ایرانی با تکیه بر اقوام لر بهره جسته است. او درنگاه خود به اثر بکت تلاش کرده تا با توانایی و قدرت انسان ایرانی پاسخی متفاوت برای رنج پیدا کرده و آیین هایی را زنده بدارد که از آبشخور فرهنگی و تمدنی پدید می آیند که او در آن بالیده شده است. لرستانی در پی معنا بخشی به رنج در پی کشف راز وجودی انسان، مفهوم جدیدی از زندگی را برای استراگون و ولادیمیر خلق می کند که دلیل ادامه حیات آنها می گردد که در ادامه همین مقاله به آن خواهیم پرداخت.
درباره نقش گودو باید به اساطیر سلتی و اقوام ایرلندی اشاره کرد و سر منشا این کلمه را در خدای فاسد ایرلندی یافت که با تغییر کلمه در زبان های نو به گودو تغییر می یابد. اینکه چرا خدای فاسد باید در کارکرد منجی متجلی شود به نگاه ابزورد بکت بر میگردد و در نگاه پوچ گرایانه اینکه خدای فاسدی بتواند نقش منجی را عهده دار شود امری عقلانی می نماید و این اوج معنا باختگی در آثار بکت را نمایان می سازد.
«در انتظار گودو» لرستانی را در ۲ پرده می توان مورد نقد قرار داد. پرده اول از سه دیدگاه مورد بررسی قرار می گیرد؛ در پرده اول مفهوم خاستگاه رنج ما را به سه نتیجه مهم می رساند. استیصال و انتظار بشرِ در انتظار گودو، اسارت نامرئی و نهایت اینکه نجاتدهنده در گور خفته است.
اما این همه آنچه که باید گفته شود، نیست و در اصل این نمایشنامه یک فراخوانی پُرشور برای نوعی ایمان جدید و از این نظر نمایشنامهای بسیار دینی است که این امر در انتهای قصه در پرده دوم خود را نمایان می سازد. «کوگیتو» پاسخی است که باید به پرده دوم این نمایش داده شود. اگر بپذیریم که کوگیتو هستهای در درون سوژه نیست و حاصل تولد سوژه در فانتزی و شکلگیری روایتی شخصی است که میان ۲ قطب امرِ نمادین و امرِ واقع در نوسان است، می توانیم بپذیریم آنچه که با گذر از مرحله شک دکارتی محقق میشود در پایان، نمایش رخ خواهد داد و به همین روی ولادیمیر و استراگون قادرند در حالت شک دکارتی، بر خلاف پوتزو و لاکی، کوگیتوی خود را پویا نگه دارند.
علیرغم اینکه آنها مدام در بیکنشی، تکرار و فراموشی به سر میبرند، دقیقاً به همین علت است که وضعیت خلاِ کوگیتو در دنیای فانتزیهایشان متولد و با بودنِ سوژه پُر میشود. پندارم بر این است آنچه همانند نشخوار فکری آزاردهنده درباره این که ما چرا اینجاییم، آهان چون منتظر گودو هستیم، تو میدونی گودو چه شکلیه، نه نمی دونم. بارها در نمایش تکرار می شود همان چرایی و دلیل زندگی استراگون و لادیمیر است و گودو نیز بخشی از همین فانتزی و ابژهای توخالی است که «به وجود آمدن» را برای آنها حفظ میکند.
در واقع اینگونه بخواهیم درباره کارکرد اسطوره ای و کهن الگویی منجی، کمی تامل کنیم باید بگویم از آنجا که باور به ظهور منجی در پایان دنیا و در اوج سختی های بشر، کارکردی برای تحمل مصائب بشری دارد و تفکری است زنده و پویا که تا زمانی که بشر نفس می کشد وجود خواهد داشت و همین امر آمدن گودو در این قصه داستان را به سمت آخر الزمانی سوق می داد. حال آنکه زندگی با تمام ناملایمات و شادی هایش همانگونه که لرستانی آن را ساتیر می داند همچنان جریان دارد و این باور به ورای قدرت بشری برای برپایی صلح و عدالت در قالب اسطوره حیات بخش منجی، ریشه در ناخودآگاه جمعی بشر داشته است و همین باور کهن الگویی است که در انتهای نمایش دلیل زندگی ولادیمیر و استراگون می گردد.
مفهوم دیگری که در نمایش به چشم می خورد مرتبط با درخت بی بری است که در نگاه کهن الگویی خود با درختان جاودانه در ارتباط هستند. در باورهای باستانی و کهن الگویی درختان بی بر معنای جاودانگی دارند بدین مفهوم که درختان همیشه سبز همانند کاج و سرو که میوهای ندارند در فرهنگ ایرانی - هندی و اروپایی با زندگی جاودانه مرتبط هستند. این یکی از بخش های فرافکنانهای است که در اگزیستانس آدمی وجود دارد بدین مفهوم که آدمی برای ترس از مرگ به عنوان مهمترین اگزیستانسی که با آن درگیر است، همیشه تلاش میکند تا چیزی از خود را روی زمین باقی بگذارد. فرزندآوری تلاشی برای پاسخ به همین حس جاودانگی است و از آنجا که بسیاری از مردم در طول زمان نابارور بودهاند ترس از مرگ آنها را بیش از سایر مردم در خود گرفته است. میدانیم که طبق بسیاری از باورهای کهن انسان ریشه در گیاه دارد، همان گونه که انسان ایرانی منشا خود را از ۲ شاخه ریواس مشی و مشیانه میداند، بنابراین این احساس جاودانگی در درختان بی بر نگاهی فرافکنانه به اختگی خود انسان است که او را به جاودانگی امیدوار می سازد و همین درخت است که در لاکی منشا الهام گردیده و سبب می شود تا او به اندیشه ای ژرف دست یابد و با مفهوم مرگ او را آشتی می دهد.
تبعیض نگاه دیگری است که در نمایش دیده می شود. چیزی که در جهان امپریالیسم بیشتر و پیچیده تر از روزگاران دور دیده می شود؛ درست همان جا که پوتزو، استراگون و ولادیمیر را با اغماض انسان می داند و با اغراق همنوع خطاب می کند و شهروندی را درجه بندی می کند و با نگاه ابزاری به طبقه کارگر سعی در تحقیر آنها دارد. او لاکی را به حیوانی بارکش مانند می سازد و همه نگاه جامعه سرمایه داری را به چالش می کشاند. پوتزو در این اثر نماد استعمارگر است و لاکی مستعمره پوتزو به شمار می رود. پوتزو به مالکیت سرزمینی اشاره دارد؛ سرزمینی که ولادیمیر و استراگون در آن زندگی می کنند و بعد جواز زندگی آنها را صادر می کند. این رفتار ریشه در نگاه امپریالیستی و سلطه ابرقدرت ها بر کشورهای جهان سومی دارد.
وجه دیگری که از مفهوم ظلم به خوبی دیده می شود رفتار ولادیمیر و استراگون با لاکی است، درست همانجا که امکان ظلم به او را دارند از این مهم دریغ ندارند گویا نمایش می خواهد به ما این واقعیت را گوشزد کند که همه ما در مقام قدرت، رنج های گذشته خود را فراموش کرده و بر دیگری ظلم روا می داریم. و اینکه همیشه کسانی هستند که ظلم پذیر بوده و ظالمانی جدید را پرورش دهند و این اتفاق درست تا پایان جهان و آمدن منجی ادامه خواهد داشت زمانی که نمی دانیم چه روزی خواهد بود. تا بر شبی که ولادیمیر واستراگون پایانش را انتظار می کشند نقطه روشنی بگذارد.»
نمایش «در انتظار گودو» با بازی افسر اسدی، امیرعباس توفیقی، رضا بهرامی، محمد آقامحمدی، مصطفی فرهادمهر و مهرزاد عسکری تا ۱۲ آبان در خانه نمایش دا روی صحنه است.
کد خبر 5921673 آروین موذن زادهمنبع: مهر
کلیدواژه: مازیار لرستانی تماشاخانه دا تئاتر ایران کارگردان تئاتر ساموئل بکت یادداشت جشنواره فیلم کوتاه تهران تئاتر ایران چهلمین جشنواره فیلم کوتاه تهران فیلم کوتاه فلسطین رژیم صهیونیستی هنرمندان تئاتر نوفل لوشاتو برنامه تلویزیونی کارگردان تئاتر نمایشگاه هنری فیلم سینمایی موسیقی ایرانی موزه هنرهای معاصر تهران انتظار گودو دیده می شود کهن الگویی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۹۷۴۸۹۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شبکه نمایش خانگی مروج چه اندیشهای است؟!
بحث از هزینه تولید و نمایش این آثار یک بُعد قضیه است و سوی دیگر ماجرا که اتفاقاً اهمیت بیشتری هم دارد، ناظر به پیامی است که این قبیل آثار به مخاطبان خود میفرستند و این که در ورای تولید و عرضه چنین محصولاتی چه فکر و اندیشهای قرار است ترویج پیدا کند.
سید محمدمهدی موسوی در حوزه نوشت: چندی پیش خبری در رسانهها انتشار یافت مبنی بر این که برای تولید هر قسمت سریال شبکه نمایش خانگی به طور متوسط ۳ تا ۵ میلیارد تومان هزینه میشود و طبعاً بخش قابل توجهی از این هزینه سرسام آور صرف پرداخت به بازیگران یا به تعبیر درستتر سلبریتیها میشود.
به عنوان مثال چنانچه یک سریال شبکه نمایش خانگی ۱۵ قسمت داشته باشد به طور میانگین ۶۰ میلیارد تومان صرف ساخت آن میشود.
بحث از هزینه تولید و نمایش این آثار یک بُعد قضیه است و سوی دیگر ماجرا که اتفاقاً اهمیت بیشتری هم دارد، ناظر به پیامی است که این قبیل آثار به مخاطبان خود میفرستند و این که در ورای تولید و عرضه چنین محصولاتی چه فکر و اندیشهای قرار است ترویج پیدا کند.
با نگاهی اجمالی به آثار شبکه نمایش خانگی از آغاز این جریان در سال ۸۹ با تولید و پخش سریال «قلب یخی» تا به امروز که سریال هایی، چون «افعی تهران»، «جنگل آسفالت» و ... مورد توجه مخاطبان پلتفرمهای داخلی است، میتوان به اختصار به نکاتی اشاره کرد که با مقوله سبک زندگی و نوع نگرش به این مساله ارتباط نزدیکی دارد و از همین رهگذر میتوان تا حدی به این پرسش پاسخ داد که آثار شبکه نمایش خانگی مروج چه فکر و اندیشهای هستند؟!
۱-هر چند برخی سریالها در سالهای اخیر مروج زندگیهای تجملاتی یا به اصطلاح لاکچری بوده اند، اما در عین حال، شمار دیگری از آثار با پرداختن اغراق آمیز و بعضاً مغرضانه به مقوله فقر و مشکلات اجتماعی، ترسیم گر زندگی فلاکت بار بوده اند که البته در باره کنایهها و تعریضات غیرمنصفانهای هم به شرایط زیست پس از انقلاب داشته اند که در جای خود نیاز به بحث تفصیلی و عمیق خاص خود دارد.
۲- هنجار زدایی از روابط افراد در کانون خانواده و حتی بین زوجین از دیگر آثار نامطلوب بسیاری از سریالهای شبکه نمایش خانگی است، کما این که بسیاری از جامعه شناسان متدین نسبت به ترویج روابط آزاد و خارج از چارچوب ازدواج در این سریال هشدار داده و میدهند.
واقعیت تلخی که وجود دارد این است که چارچوب خانواده و قوام آن در این سریالها حداقلی است چه آن که بیشتر تصویرگر زندگی افرادی است که بدون هیچ نسبتی حتی با هم در یک خانه زندگی میکنند.
۳-استفاده از کلمات مذموم، رکیک و دشنامهای متعدد از ویژگیهای غیرقابل انکار برخی از همین سریال هاست که طبعاً تداوم این وضع اثر نامطلوبی بر فرهنگ عمومی جامعه هم میگذارد.
۴-به هر حال این واقعیت تلخ غیرقابل انکار است که شبکه نمایش خانگی مرهون نگاه تجاری به حوزه فرهنگ است؛ نگاه و رویکری که به اجمال میتوان به برخی آثار آن همچون جلوه گری سبک زندگیهای لاکچری و ایجاد سرخوردگی در جوانان، تغلیظ نگاه جنسیتی منبعث از فرهنگ غرب به زنان و دختران و البته ضدیت با فرهنگ ناب ایرانی و اسلامی در پرتوی نشر اندیشه غربی اشاره کرد.